دنیای مجـــــــانی ، دانلود رایــــــــگان ، کسب و کار اینترنتی

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چای» ثبت شده است

نبر آن چای به رقص آمده در سینی را
که بریزی به هم آن مجلس نفرینی را


هر که با دسته گل آمد به سراغت من نیست
کاش باور نکنی هرچه که می بینی را


عطرِ آن شال که گاهی لب جو می شویی
کرده دیوانه تمام دِهِ پایینی را


نیمه ی خالی لیوان توشد قسمت من
هرچه برچشم زدم عینک خوش بینی را


داد البرز غم و تیشه ی فرهاد به من 
آنکه آموخت به تو شیوه ی شیرینی را


پشت یک خنده ی بی حوصله مخفی شده ای 
که نپرسم سبب اینهمه غمگینی را


رو شده دست دلت کوشش بیهوده نکن 
یاد دادند به چشمِ تو خبرچینی را 


دل تو پیش همین شعرِ پریشان گیر است 
نبر آن چای به رقص آمده در سینی را


این شعر نمیدونم شاعرش کیه ولی وقتی شعر خوبی میبینم دوست دارم واسه بقیه ام بخونم حالا اینجا گذاشتم شمام لذت ببریدو بخونید و اگه کسی میدونه شاعرش کیه معرفی کنه  سپاس گذار میشم راستی نظر هم بدید.سپاس




 



  • مهدی بردیا